93
اعتراف میکنم بچه که بودم،دراز کشیده بودم،مامانم یهو پامو له کرد منم گقتم:ببخشید.اونم هول شد گفت:خواهش می کنم.آصلا می بینین چه خوانواده نغبه ای هستیم ما. لایک:آره بابا.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 323
بازدید هفته : 772
بازدید ماه : 2137
بازدید کل : 245945
تعداد مطالب : 822
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1
<--! code By Script2Ni.iR -->
<--! code By Script2Ni.iR -->
IfLoginBlock
منوی کاربری
خوش آمدی :
&amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;amp;lt;A href="/user/edit"> آمار و کد ها
مشاهده پروفایل
ارسال پست جدید
ویرایش پروفایل
خروج از سایت
/endIfLoginBlock
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
ForumPostCountAnswer | [ForumPostLastAuthor] | [] | [loxblog] |
اعتراف میکنم هیچ جوری دستم بهت نمیرسه
من کایوت شدم و تو میگ میگ
اصن خیلی خری :)))))
:|
اعتراف میکنم بچه که بودم،دراز کشیده بودم،مامانم یهو پامو له کرد منم گقتم:ببخشید.اونم هول شد گفت:خواهش می کنم.آصلا می بینین چه خوانواده نغبه ای هستیم ما. لایک:آره بابا.
آقا اعتراف میکنم چند سال پیش واسه اولین بار رفته بودم مغازه با دوستم عطر بخرم بعد کلی عطر بو کردن آقاهه ی لیوان قهوه تعارف کرد منم ک فک کردم خاسته تو لیوان خودم قهوه بده باعصبانیت گفتم نه!!!اونم خیلی آروم داد ب بقیه بچه ها اونام بوکردن و لیوانو گذاشتن کنار!!!عاقا تازه فهمیدم اون لحظه چ سوتی دادم :ی
اعتراف میکنم یه روز زنگ آخر بود تو کلاس نشسته (معلم نیومده بود) تو فکر این بودم که چه جوری کرم بریزم یهو یه فکر خوب اومد تو ذهنم ...
رفتم بند کیف یکی از بچه هارو که وقتی زنگ میخوره با سرعت جت از کلاس میره بیرون رو بستم به صندلیش وقتی زنگ خورد چشمتون روز بعد نبینه یهو که این پاشود تند بره صندلی رفت هوا خورد تو کله اون بی چاره افتاد زمین فک کنم ناقص شد منم دیگه اصلا به روی خودم نیاوردم که کار من بود خیلی شیک از کلاس اومدم بیرون حالا فرداش دیدم نیومده از همکلاسیهام پرسیدم چرا نیومده گفتنن وقتی افتاد زمین وصندلی افتاد روش دستش شکست ...
هیچی دیگه من الان شرمنده ی وجدانم شدم نمی دونم امسال که میرم مدرسه بگم پارسال چی کار کردم یانگم...
بچه ها من یه دخترخاله دارم که بزرگه. حالا ما به شوهرش میگیم عمو. این عمو یه کم چاق هم بود.
حالا اعتراف میکنم وقتی که خیلی خیلی بچه بودم; داداشم به من گفت : عمو خپله !!!!!!
حالا چند روز بعدش ما مهمونی دعوت بودیم خونه ی عمو ....
یه لحظه اینجوری شد که جمع; مردونه شد. ولی من توی جمع مردونه بودم....
خلاصه این عمو میگفت که : من میخام پدر ورزشو در بیارم !!!!!
من هم که بچه و نادان بودم. همون لحظه گفتم عمو خپل !!!!!
البته من خودم اون موقع رو یادم نیستا ( خیلی بچه بودم )..
از اون موقع به بعد این عمو هر وقت مامان یا آبجیمو میدید میگفت : خپل چطوره؟؟؟؟
( من به اون گفتم خپل... حالا اون به من میگفت خپل !!!!)
ای اهالی 4جک ؟ ای انسان ها؟ لطفن از سادگی و نادانی کودکان استفاده نکنین!!!! دیدین که آخرش هم به من گفت خپل!!!!
اعتراف ميكنم بچه كه بودم يواشكي ميرفتم دريخچال رو باز ميكردم و سطل ماست رو سر ميكشيدم و يواشكي دريخچال رو ميبستم كه كسي متوجه نشه و ميومدم در آغوش خانواده..
و اعتراف ميكنم هميشه يادم ميشد دور دهنم رو پاك كنم...
اعتراف میکنم هیچ جوری دستم بهت نمیرسه
من کایوت شدم و تو میگ میگ
اصن خیلی خری :)))))
:|
با اینکه هروقت شوهرمو میبینم که سر یخچال داره با بطری آب میخوره داد میزنم سرش و اونم شیش متر میپره هوا
ا ع ت ر ا ف میکنم که هر موقع خودم میرم سر یخچال و شوهرم خونه نیست با بطری آب میخورم
تنبلم خودتونید
خو چرا الکی لیوانو با آب کثیف کنم ؟؟؟.
آبـروم مـیـره ولـی فـدای خـنـده تـون^_^
اعـتـراف مـی کـنـم یـه دخـدر عـمـه داشـتـم کـه از مـن خـوشـش مـی اومـد, یـه بـار چـنـد سـال پـیـش اومـدن خـونـه ی مـا , گـلاب بـه روتـون مـن رفـتـم دسـشـویـی ) حـیـاطـه(بـعـد از یـه دیـقـه صـدای دخـدر عـمـه مـو شـنـیـدم کـه اومـده تـو حـیـاط بـعـد ازم پـرسـیـد : چـی کـار مـی کـنـی؟؟؟
گـفـتـم: واقــعـن مـی خـوای بـدونـی؟؟؟گـفــت: آره حـتـمــا!!! گـفـتـم: والا دارم م یـ ریــ نـ م , ... کـافـیـه یـا بـیـشـتـر تـوضـیـح بـدم؟؟؟ ^_^گـفـت: آره عـزیـزم مـن سـراپـا دارم گـوش مـیـدم ,آقـا مـا هـم فـک کـردیـم ایـن فـازه شـوخـی بـرداشـتـه , ده دیـقـه واسـش از رنـگـو شـکـلـه گـه بـا مـسـخـره بـازی گـفـتـم بـخـنـده!!!بـعـد کـه اومـدم بـیـرون دیـدم داره بـا گـوشـی حـرف مـی زنـه ....خـودمـو زدم بـه تـب کـردن تـا اخر شـب کـه ایـنـا بـرن مـن تـو خـونـه داشـتـم در بـاره ی گوه و مـریـضـی و اسـهـال صـوحـبـت مـی کـردم کـه قـضـیـه طـبـیـعـی جـلـوه کـنـه ,خـلاصـه رابـطـمـون بـه طـور کـلـی بـا عـمـه م ایـنـا قـطـع شد!!! ^_^
عـمـه حـلالم کـن
اعتراف میکنم اون اولا که تازه اسم رم ریدر را شنیده بودم تلفظ درستشو بلد نبودم و و بجای رم ریدر میگفتم رم ریبل! 0_o
بعدها با مراجعه به لغات زبان تارعنکبوت بسته ی مغزم ، کفش (کشف!) کردم که ریدر به معنای خواننده است است و رم ریدر یعنی چیزی که رم را میخونه و از آن پس بود که این کلمه رو یاد گرفتم درست تلفظ کنم.
بععععله یه همچین آدم باهوشیم من!!!! خخخخخخخخخخخخخ
اقا اعتراف میکنم من بودم که پولارو از جیب بابا یا کیف مامانم برمیداشتم و مینداختم تقصیر ابجی گودزیلام (6سالشه ) و اوناهم کلی گودزیلامون رو دعوا میکردن !
عایا من فقط اینجوری بودم یا شما هم اینطوری هستید ؟
ولی خداییش خیلی حال میداد ها ! یادش بخیر .
اعتراف میکنم هنوزنفهمیدم 13روزتابستان کجامیره؟اخه همه میگن چهله بزرگ چهله کوچک.دوتاش روهم 80میشه ولی تابستان 3تا31روزه
با اینکه سخته ولی اعتراف میکنم
این پیام بازرگانیه جدید رو دیدید ک ی آهنگ 6و8ی هم داره
فهمیدید کدوم میگم: همون ک میگه:" برنج هایتی خیلی هم عالی" خداییش اگه تا حالا دقت نکردید دقت کنید اصن وقتی این اهنگش شروع میشه من و گودزیلای خانوادمون هر کاری داشته باشیم ولش میکنیم شروع میکنیم ب قر دادن و رقصیدن تازه مامانمم هر دفعه ک شروع میشه و ما میرقصیم بهمون شاباشم میده
اصن ی وضیه با اون اهنگش من اصن تو کف اهنگشم خیلی وقت بود ک اهنگی ب این 6و8ی تو پیام بازرگانی ها ندیده بودم
حالا شما هی گیر بدید ب مدرسان شریف والااااااا با اون شماره تلفناشون خخخخخخخخخ
اعتراف میکنم یه بار خونه ی عموم بودم دخترعموم ازم اب خواست منم ازش بدم میومد بجای اب واسش جرمگیر بردم طفلکی اصن بو نکرد وقتی جرمگیرو خورد نزدیک بود بمیره
دخترعموم:o
من :)
اعتراف میکنم از شکست عشقی هم شانس نیاوردم
دغیغن از وختی با این پسرخالهه کات کردم بخت خواهر برادراش
وا شده و عروسیاشونو هم که تو خونه ما میگیرن
یعنی عذاب دیدنشو هررو به جون میکشم
بد دردیه
اعتراف ميکنم:
وقتي بچه بودم هروقت مامانم ماهي ميگرفت باچاقوچشماشونوکورميکردم،وقتي هم مامانم ميپرسيدچراميگفتم چشماشونوکورميکنم تاوقتي ماهي هاروميخوريم مارونبينن،آخه گناه دارن:دي
مديونيداگه فکرکنيدبچه ي خبيثي بودم!!!!!
نظرات شما عزیزان:
امتیاز : | نتیجه : |
این توسط [Comment_Author] در تاریخ [Comment_Date] و [Comment_Time] دقیقه ارسال شده است | |||
[Comment_Gavator] |
[Comment_Content] |
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان جوک
فان و
آدرس jokefun.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 323
بازدید هفته : 772
بازدید ماه : 2137
بازدید کل : 245945
تعداد مطالب : 822
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1
<--! code By Script2Ni.iR -->
<--! code By Script2Ni.iR -->